وبگاه فرسنگ

اين وبگاه تا اطلاعات ثانوي روزه سكوت است

بایگانیِ فقر

دريا كه نيست ، یک ماهي غنيمت است

كودك فقير

كودك فقير

مسعود رفيعي طالقاني

امشب داشتم به فقر فكر مي كردم . همچنان كه آرام آرام راه مي رفتم و مي كوشيدم تا بر خط افكارم سه راهي باز كنم تا مكاني ديگر را بازيابد.
به فقر كه نه ، شايد به فقرا .
آنان كه مي گويند بر زير خطي هستند زيرتر از افكار ما.
آنها كه وزير رفاه هم، از بردن نامشان در هراس است . همين چند وقت پيش بود كه آقاي مصري مي گفت اگر بگوييم چند نفر زير خط فقر زندگي مي كنند ، تقريبا گناهي نابخشودني مرتكب شده ايم ! چه آن آدمها ، عزت خود را فراموش مي كنند.
همان عزتي كه به خاطر داشتنش تا امروز نه دزد شده اند ، نه قاتل و نه فاحشه !!! عزتمند بوده اند و با همين عزت ، سر بر بالين نهاده اند . شايد كه عزت، هم نان شبشان بوده است و هم تمام دارايي شان.
به اين چيزها كه فكر نمي كردم . تنها به فقرا ….
بعد هي مدام چيزي در سرم مي چرخيد كه شايد ، دموكراسي بود ، حقوق برابر بود ، توزيع عدالت بود، تامين اجتماعي بود و هزار اصطلاح ديگر
من اما داشتم با مدلي ديگر به آنها فكر مي كردم. دوست داشتم كه همين حالا يكي را فقيرتر از خودم بيابم و تنها اسكناسي را كه در جيبم بود به او بدهم و بگويم برو برادر خوش باش….
اما بعد انديشيدم كه در سايه فكر كردن به فقرا با اين مدل ، دردي از آنها درمان نمي شود . يعني گاهي كه قصد داشته باشي كه به آنها ترحم كني . از ته دل برايشان آهي بكشي و شايد هم شبنم اشكي از گوشه چشم براني ….
فكر كردم اينگونه آنها را فقير تر مي كنم و سفره شان را خالي تر از هميشه
از قديم گفته اند كه نبايد به كسي ماهي داد كه ماهيگيري خوش تر است .
زنگي در سرم نواخت !!!
چرا بايد به فقرا ترحم كنم ؟ چرا؟
مگر نه اين است كه ترحم ما را دريوزه مي كند و هيچ گاه روي پايمان بازنميگرديم ؟
اين درست است و شكي در آن نيست…
پس بايد انديشه اي دوباره كرد
تمام فرياد هاي دموكراسي و حقوق برابر ما اما هيچ گاه براي فقرا ناني به ارمغان نياورده است و ارابه هاي سر رسيده از آن سوي جهان ( شاملو ) هيچ وقت نان گرمي به سوغات نياورده اند!
ماهيگيري را هم فراموش كن!
چه آنكه دريايي نمانده است !
بس تنها دعا مي كنم كه ؛ فقيري بيش از اين فقير مباد!!!!!!!
سرم را كه بالا آوردم كسي را ديدم كه مي گفت : آقا براي خدا كمكم كن!
و من ،
تنها اسكناسم را به او بخشيدم……..
و رفتم كه
راه بسيار طولاني بود و من پولي نداشتم كه نان مرد مسافر كش كنم ………………[

هيچ دستي بيهوده دراز نيست

زن

گاهي وقتها هست كه آدم فراموشي مي گيرد .

گاهي هم هست كه همه تلاشش را مي كند تا فراموشي بگيرد !

گاه ديگري اما  هست كه آدم را مجبور به فراموشي مي كنند !

يك وقتي هم ، مي تواند باشد كه آدمي پرده هاي فراموشي را بدرد .

آنگاه است كه مي بيند و شايد به خاطر مي آورد كه در اطرافش چه مي گذرد؟

اما وقتي هم كه فهميد چاره اي ندارد جز آنكه همچنان ببيند!

پس باز هم فراموش مي كند…!

بيش از اين توضيحي نيست تا بر اين تصوير متصل شود … تنها يك چيز كوتاه …

اين كدام زن است؟

 اين دست چرا از آستين بيرون اس

سرمايه فقرا چيست؟

مسعود رفیعی طالقانی

خيلي بد است كه انديشه مرگ بيش از آرمان زندگي پايدار باشد.اين تنها حالتي است كه پر از مفاهيم گوناگون است .مرگ انديشي در زمان نبود فلسفه بي شك دليلي به جز نا اميدي ندارد و مرگ انديشي مردم روزگار ما از همين خاطر است.مدتي است كه وزير رفاه كشورمان از فقر مي گويد.اولينش دي ماه سال گذشته بود و آخرينش هم ، همين امروز.

او معتقد است كه نبايد از فقر چيز زيادي گفت. آماردهي در اين باره فايده اي ندارد. مردم از اين واژه ها و آمارها خسته مي شوند. عزت نفسشان آسيب مي بيند و خيلي چيزهاي ديگر

آقاي مصري معتقد است نبايد كسي را به خاطر فقر سركوفت زد. اين البته نظر بدي هم نيست اما دادن آمار از خط فقر و اوضاع مردم كه سركوفت نيست.آقاي وزير امروز حرفهاي تازه تري هم زده است. مصري تاكيد كرده كه اگر سرمايه فقرا را شناسايي كنيم بقيه راه فقر زدايي آسان است. اين حرف او بي هيچ شكي مرا ياد مفاهيمي دور و دراز مي اندازد.

فقرا چه سرمايه اي دارند. چه كسي مي داند؟ گفتن اين حرف از سوي وزيري كه بر مسند وزارتخانه درگير با زندگي مردم نشسته است چه معناي تازه اي در بر دارد.

نيك مي دانم كه اين مفهوم تازه چيست. شما هم مي دانيد. اين سرمايه فقرا ايمان صالحشان است ، حتما. زجري است كه از براي ماندن و نفس كشيدن مي كشند و اين در آينده نه چندان دور تاثير بسزايي در عاقبتشان دارد.از اين رهگذر فقرا سرمايه دار ترين سرمايه دارانند.

آموزه هاي ديني ما هم فقرا را بسيار مورد تمجيد قرار داده اند و اصلا آرمان آزادي از دل همين فقرا بر مي خيزد.آقاي وزير هم بدون شك از همين فقرا سخن گفته اند.تنها تفاوت در اينجاست كه آن فقرا و اين فقرا فرقي فاحش با يكديگر دارند و آن هم فراموش كردن آرماني است كه ما براي آن زنده ايم.

اينجا همه بدون فلسفه، مرگ انديشند. كسي نهيليست نيست. نان شب نداري مرگ را به رقص مي آورد.و من در اينجا تنها يك توصيه دارم. سرمايه فقرا ايمانشان نيست . اين سرمايه اندك اميد باقي مانده شان براي زيستن است.